عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 1001
نویسنده : امیرحسین

کسی، جوانمردی را دشنام می داد و در پی روان بود. جوانمرد، متغیر نگشت و خاموش ماند. چون به نزدیک قبیله خویش رسید، بایستاد و مرد دشنام گوی را گفت:

«برادر! اگر باز دشنام مانده است، همین جا بگو که اگر قوم من بشنوند، تو را میرنجانند.»



:: موضوعات مرتبط: داستان كوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , داستان کوتاه جوانمرد خویشتن دار , جوانمرد , موفقیت ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 71 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چیز از همه جا و آدرس iranianblog.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com